حرکت پیش یعنی ضمه به حرف دادن. مضموم خواندن. ضمه دادن حرفی را. مضموم کردن حرفی. مضموم نوشتن، درس را بمعلم پس دادن. درس را روان کرده بر استاد خواندن. پس دادن شاگرد درس خوانده را به استاد، دادن از قبل
حرکت پیش یعنی ضمه به حرف دادن. مضموم خواندن. ضمه دادن حرفی را. مضموم کردن حرفی. مضموم نوشتن، درس را بمعلم پس دادن. درس را روان کرده بر استاد خواندن. پس دادن شاگرد درس خوانده را به استاد، دادن از قبل
پیش پرداخت، پولی که پیش از کار کردن به کارگر داده شود، مساعده، عطیه که پیش از خواهش و درخواست کسی به او داده شود، برای مثال ز بس حرص بخشش، نکرده سؤال / به سائل دهد جود او پیش داد (عسجدی - مجمع الفرس - پیش داد)
پیش پرداخت، پولی که پیش از کار کردن به کارگر داده شود، مساعده، عطیه که پیش از خواهش و درخواست کسی به او داده شود، برای مِثال ز بس حرص بخشش، نکرده سؤال / به سائل دهد جود او پیش داد (عسجدی - مجمع الفرس - پیش داد)
دادن قبل از موعد مقرر. دادن قبل از وقت معهود. مساعده دادن، مزیت دادن حریف ضعیف را بالخصوص در بازی نرد و شطرنج و جز آن: چنانکه نراد آسمان را سه ضربه پیشی دادی.... (سندبادنامه ص 304). نراد آسمان را پیشی دهی سه ضربه زین روی از تو ماندم منصوبۀ هزاران. (از سندبادنامه ص 304). سمندش در شتاب آهنگ بیشی فلک را هفت میدان داده پیشی. نظامی. برده به دو رخ ز ماه بیشی گل را دو پیاله داده پیشی. نظامی. گاه از جولان بدارد خیره نکبا را بجای گاه صرصر را بتک پیشی دهد یکساله راه. محمد بن نصیر (در صفت اسب)
دادن قبل از موعد مقرر. دادن قبل از وقت معهود. مساعده دادن، مزیت دادن حریف ضعیف را بالخصوص در بازی نرد و شطرنج و جز آن: چنانکه نراد آسمان را سه ضربه پیشی دادی.... (سندبادنامه ص 304). نراد آسمان را پیشی دهی سه ضربه زین روی از تو ماندم منصوبۀ هزاران. (از سندبادنامه ص 304). سمندش در شتاب آهنگ بیشی فلک را هفت میدان داده پیشی. نظامی. برده به دو رخ ز ماه بیشی گل را دو پیاله داده پیشی. نظامی. گاه از جولان بدارد خیره نکبا را بجای گاه صرصر را بتک پیشی دهد یکساله راه. محمد بن نصیر (در صفت اسب)
پیچیدن چیزی را. پیچاندن. پیچانیدن. خمانیدن. خم دادن. تاب دادن. تافتن. تابیدن. بگردانیدن آن را از جای اصلی، چنانکه دست و جز آن. پیت دادن. چرخاندن. پیچ دادن موی، مرغولی کردن آن. تافتن آن. پیچ دادن میخ، بحرکت دورانی داشتن آن. بر گرد خود پیچاندن آن تا در چوب و غیره فروشود
پیچیدن چیزی را. پیچاندن. پیچانیدن. خمانیدن. خم دادن. تاب دادن. تافتن. تابیدن. بگردانیدن آن را از جای اصلی، چنانکه دست و جز آن. پیت دادن. چرخاندن. پیچ دادن موی، مرغولی کردن آن. تافتن آن. پیچ دادن میخ، بحرکت دورانی داشتن آن. بر گرد خود پیچاندن آن تا در چوب و غیره فروشود
فرا پیش آوردن، از جای اصلی بنزدیک خود آوردن، مقابل پس نهادن: آینه ای که پیش نه از دل صافی گهر صورت خود را بین معنی اشیاطلب، (وحشی)، برابر چیزی گذاشتن برای منع عبور ایجاد مانع و سد کردن: ای پای بست عمر، تو بر رهگذار سبیل چندین امل چه پیش نهی مرگ از قفا. (سعدی)، برابر چشم نهادن نصب العین ساختن: چون پادشاهی برکسری انوشیروان عادل قرار گرفت عهود اردشیرین بابک پیش نهاد. یا پا (قدم) پیش نهادن، اقدام کردن مقدم شدن: قدم پیش نه کز ملک بگذری که گر باز مانی ز دد کمتری. (سعدی)
فرا پیش آوردن، از جای اصلی بنزدیک خود آوردن، مقابل پس نهادن: آینه ای که پیش نه از دل صافی گهر صورت خود را بین معنی اشیاطلب، (وحشی)، برابر چیزی گذاشتن برای منع عبور ایجاد مانع و سد کردن: ای پای بست عمر، تو بر رهگذار سبیل چندین امل چه پیش نهی مرگ از قفا. (سعدی)، برابر چشم نهادن نصب العین ساختن: چون پادشاهی برکسری انوشیروان عادل قرار گرفت عهود اردشیرین بابک پیش نهاد. یا پا (قدم) پیش نهادن، اقدام کردن مقدم شدن: قدم پیش نه کز ملک بگذری که گر باز مانی ز دد کمتری. (سعدی)
بجلو انداختنراندن بجانب مقابل (مثل راندن مواشی و دواب وامتعه و غیره) : هر چه در هندوستان پیل مصاف آرای بود پیش کردی و در آوردی بدشت شابهار. (فرخی) -2 چهار چوب پیوست جانب خارجی در یک لتی بهم آوردن دو لنگه در بستن فراز کردن: (لیث)، . . بمسجد آدینه شد و
بجلو انداختنراندن بجانب مقابل (مثل راندن مواشی و دواب وامتعه و غیره) : هر چه در هندوستان پیل مصاف آرای بود پیش کردی و در آوردی بدشت شابهار. (فرخی) -2 چهار چوب پیوست جانب خارجی در یک لتی بهم آوردن دو لنگه در بستن فراز کردن: (لیث)، . . بمسجد آدینه شد و